از ابتدای این هفته هر روز دارم به تقویم میگه: شنبه ای دیگه نموند، یکشنبه هم گذشت، دوشنبه و ... امروز هم که چهارشنبه است.
فقط 3 روز مونده.
بعدش می تونم خودمو توو آغوشت رها کنم و آروم بشم و آروم کنم و از جهان دور بشیم.
بی خیال تمام قواعد و عرف و افکارمون.
من زندگي مي كنم...البته عکس اش هم قشنگه ها: این که پیاده بشی ببینی کسی که دوسش داری قبل از تو پیاده شده و منتظرته تا پیدات کنه.
یکی از بهترین انتظارها همون جا و همون لحظه به دیدار می رسه.
مرسی از تو
من زندگي مي كنم...اینو باور دارم.
با تمام وجود و اعتقاد و باورهام اینو قبول دارم.
عشق، زمان رو کش میده. نه؛ بهتره بگم باعث میشه زمان از حرکت بایسته.
عشق، همه معادلات فیزیک رو به هم می ریزه و کوانتوم رو به چالش می کشونه و دانشمندا رو به سخره می گیره. زمان رو از بین می بره و در عین حال که سرعتی چندین برابر نور بهش می ده در عین حال، اونو به سکون وادار می کنه. یه پارادوکس دوقلوی غیرقابل حل و دوست داشتنی.
من زندگي مي كنم...